محمد نيكانمحمد نيكان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نیکان تک ستاره شبهای من

یک خاطره با مزه

بعد از ظهر توی حیاط بودیم کفشامو لبه باغچه گذاشته بودم یهو سرمو برگردوندم میبینم آقا نیکان کفشای مخمل پاشنه چوبی رو گرفته زیر شیرو داره می شوره  جیغم پرید هوا دوییدم ازش گرفتم میگم مامان چرا کفشامو میشوری آقا می فرمایند آخه مامان کفشات کثیف بود
24 مرداد 1392

شیرین زبونیهای نیکان

مامانی :نیکان عزیزم تو بعضی وقتا تیکه های خیلی با حال میگی از این به بعد میخوام حرفاتو ثبت کنم که بزرگ شد د ببینی چقدر خوش مزه بودی 92/4/27:امروز صبح از خواب بیدار شدی هنوز سرت رو بالشتته به من نگاه کردی گفتی:مامان من فردا تو و بابایی رو می خوام ببرم باغ وحش تا پاندا رو بهتون نشون بدم پانداهم بوستون کنه 92/4/24:خاله زهرا اینا می یان میبرنت خونشون تو هم گفتی: خاله شله زرد میخوام خاله: باشه نیکان حتما خیلی شله زرد دوست داری مامانت همیشه واست میپزه نیکان:نه ما که برنج نداریم بعد خاله برنج نرمه مخصوص شله زرد رو می یاره تمیز کنه نیکان یه نگاهی به برنجا می کنه و میگه: ما از این برنجا نداریم ما برنج بزرگ داریم &nbs...
2 مرداد 1392

آبرنگ بازی

سلام دیروز با مامانی رفتیم که واسم دفتر نقاشی بخره منم به قول خودم هی هی گفتم آبرنگ میخوام و مامانیم واسم خرید .ظهر با هم با آبرنگ نقاشی کردیم منم گفتم می خوام رو صورتم بکشم مامانیم گفت بیا رو صورتت شکل پیشی بکشم البته من اصلا درست واینمیستادم و هر یه خطی که میکشید میرفتم بابای بیچارمو از خواب بیدار می کردمو می پرسیدم .بابایی خوشکل شدم ...
2 مرداد 1392

عکسای 13 به در

ما 13 امسال با عمو عمه های مامانی رفتیم همین دور و اطراف ده جای دنج پیدا کردیمو خیلی خیلی بههمون خوش گذشت مامانی هم تاب منو آورده بود و بابیی هم زحمت کشید وصلش کرد به یه درخت و منم کلی تاب بازی کردم اینم یه عکس هنری که ایمان جون پسر عموی مامانی ازم گرفته بقیه رو هم ادامه مطلب ببینین ...
1 مرداد 1392
1